قدس آنلاین- اگرچه داعش مدتهاست در صدر اخبار و مطبوعات جهان قرار دارد، اما بسیاری از ابعاد این گروه همچنان رازآلود و نامکشوف باقی مانده است. فرماندۀ عملیات ویژۀ ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا، در اواخر سپتامبر۲۰۱۴ اعتراف کرد، ائتلاف ضدداعش هنوز که هنوز است از درک این جنبش سلفی عاجز مانده و البته شکست دادن داعش در گرو شناختن کامل آن است.
«مایکل ناگتا» همچنین دربارۀ ایدئولوژی داعش افزود: «به هیچ عنوان نمیتوان گفت ایدۀ مرکزی این گروه را شکست دادهایم، ما حتی آن را درست متوجه نشدهایم. »
تاکنون پژوهشگران و اندیشمندان زیادی از زوایا و با اتخاذ رویکردهای گوناگونی به این پدیده پرداختهاند. در هنگام بررسی بسیاری از پژوهشهای انجامشده، این گروه در ابتدا یک اندیشه و ایدۀ نوین نسبت به دیگر گروههای اسلامگراست، اما برخی دیگر از منابع، داعش را یک جنبش اجتماعی با اهدافی ویژه دانستهاند و سرانجام برخی متفکران با اشاره به ساختارمندی دولت اسلامی وجوه دولتمند آن را برجسته ساختهاند. این نوشتار سعی دارد بر ایدئولوژی داعش پرتو جدیدی بیفکند.
در این راستا، مفاهیم «امامت»، «بیعت»، «وطن»، «تکفیر»، «هجرت» و «جهاد» که اصلیترین مقومهای افعال گروه تکفیری و تروریستی داعش هستند، مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
به نظر میرسد، عمدهترین دلیل رازآلود باقی ماندن دولت اسلامی نادیده گرفتن گذشتۀ آن است؛ شناخت کامل و بسندۀ این جنبش بیش و پیش از هر چیز در گرو شناختن تبار آن است. این گروه در سال ۲۰۰۶ تأسیس شد، اما چند سال بعد در خلال سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ که فتوحات این جنبش به اوج رسید، جهان در بهت و حیرت شدیدی فرو رفت و به نظر میرسید داعش یکباره بهصورت یک مجموعۀ تروریستی کامل از آسمان بر زمین افتاده است. جهان از گذشته این گروه اطلاع چندانی نداشت، تنها وقتی در آوریل ۲۰۱۳ جامعۀ توحید و جهاد به «دولت اسلامی عراق» تغییر نام داد، توجههای بینالمللی بیش از پیش به آن جلب شد. جهان دریافت که دولت اسلامی عراق چیزی بیشتر از صرف شعبۀ عراقی القاعده است. سپس موسم سیطره بر سوریه فرا رسید و داعش ضمن معرفی خود بهعنوان دولت اسلامی عراق و شام وجوه دیگری بر هویت خود افزود. در مرحلۀ بعدی، این گروه با افزایش نیروها و منابع خود به فعالیتهایش در عراق شدت بیشتری بخشید و تا ژوئن ۲۰۱۴ بر بیشتر مناطق سنینشین شمال عراق مسلط شد و در نهایت نیز اعلام کرد، خلافت عظمای اسلامی را احیا کرده است؛ بدین ترتیب، عراق و شام نقطۀ عزیمت جاهطلبیهای مرزی داعش بود.
در شمارۀ نخست نشریۀ «دابق» به یکی از مفاهیم اساسی در اندیشۀ سیاسی گروه دولت اسلامی پرداخته شده که در سنت اندیشۀ سیاسی اهلسنت دارای مابهازایی قابل توجه است. مفهوم امامت در حالی در اندیشۀ سیاسی شیعی به معنای خاص سیادت و پیشوایی خاص دینی-سیاسی منصوص در خصوص ائمه شیعی است که در اندیشۀ سیاسی سنی حدود و ثغور آن به صرف پیشوایی سیاسی محدود میشود. البته مفهوم «امام» در این مجموعه بارها برای فقها و بزرگانی که مورد احترام گروه دولت اسلامی هستند به کار رفته است: احمدبنحنبل، تقیالدین ابنتیمیه، ابوالاعلی مودودی، محمدبنعبدالوهاب، ابوبکر البغدادی و بسیاری دیگر متصف به صفت امام شدهاند؛ چه اینکه مفهوم امام در فقه اهلسنت به معنای پیشوای دینی و علما نیز بارها به کار رفته است، اما حالت مصدری این مفهوم، یعنی امامت به معنای ضابطهمندتری به کار میرود و پیشوایی توأمان سیاسی را تداعی میکند.
امامت
در این شماره از فصلنامۀ دابق در مقالهای با عنوان «امامت از آنِ ملت ابراهیم است»، سعی شده از دو مفهوم مهم «امامت» و «ملت ابراهیم» بهعنوان زیربنای فقهی و سیاسی برای اثبات لزوم حرکات داعش بهنحوی پسینی استفاده شود. از یکسو مفهوم امامت از میان مسلمانان رخت بربسته و از سوی دیگر مفهوم ملت ابراهیم تحت تأثیر حاکمیت دولتهای ملی و ناسیونالیسم کاذب به فراموشی سپرده شده است. دابق در این مقاله با اشاره به استعارۀ مسئولیت چوپان در قبال دستۀ خود، امام سیاسی را نیز به همان صورت در برابر دسته و ملت خود مسئول میداند: «عبداللهبنعمر از پیامبر نقل میکند، هرکس همچون چوپان است و هر چوپانی در برابر دستۀ خود مسئول است. امام نیز همچون چوپان و در برابر دستۀ خود مسئول است. » این حدیث بیدرنگ یادآور این حدیث نبوی است: «کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُم مَسئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، فَالأمیرُ الَّذی عَلَی النّاسِ راعٍ وَ هُوَ مَسئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ وَ الرَّجُلُ راعٍ عَلی اَهلبَیْتِهِ وَ هُوَ مَسئُولٌ عَنْهُمْ وَ المَرْأهُ راعِیَهٌ عَلی بَیْتِ بَعْلِها وَ وَلَدِها وَ هِیَ مَسْئُولَهُ عَنْهُمْ وَ الْعَبدُ راعٍ عَلی مالِ سَیِّدِهِ وَ هُوَ مَسئُولٌ عَنْهُ، اَلا کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُم مَسئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ. همۀ شما نگهبان و مسئول [عملکرد و رفتار] یکدیگر هستید. حاکمان نگهبان مردم و [نسبت به عملکرد مدیریتی خود و رفتارهای مردم] مسئولند. مرد نگهبان [خانوادهاش] و [نسبت به رسیدگی امور زندگی خانواده] مسئول است. و زن نگهبان [اموال زندگی] منزل همسر و [مراقب تربیت] فرزندانش است و [نسبت به رسیدگی به امور خانه و شوهرداری و تربیت فرزندان] مسئول است. و غلام (خدمتکار) نگهبان اموال صاحب و مولایش و [نسبت به حفظ و مصرف صحیح آن] مسئول است. پس آگاه باشید همۀ شما نگهبان و [نسبت به رفتارهای مدیریتی خود و عملکرد] کسانی که تحت نظر شما هستند، مسئول هستید. »
طبق این روایت مسئولیت هر راعی نسبت به رعیتش مطلق است؛ یعنی هم خداوند در قیامت از عملکرد او نسبت به رعیتش سؤال میکند و هم رعیت باید از راعی سؤال کند و مطالبات خویش را مطرح سازد. بدین ترتیب، حدیث نقلشده از عبداللهبنعمر، در واقع تمهیدکنندۀ مقدمهای برای روشن ساختن اهمیت امامت و التزام به امام در جامعۀ اسلامی است. سپس به این نکته اشاره میشود که امروزه نه دیگر مسلمانان پیرو امامی کمربسته به اجرای شریعت هستند و نه مفهوم ملت ابراهیم در زندگی مسلمین نقشی دارد: «ملت ابراهیم به مفهومی تزیینی مبدل شده و برای از میان برداشتن این شرایط لازم است مسلمانان به امامی واحد اقتدا کنند و پیرامون یک محور گرد آیند تا قانون خدا در زمین جاری شود. تضعیف مفهوم امامت نیز در روی آوردن به ایدۀ گمراهکنندۀ سکولاریسم ریشه دارد. »
سپس در فرازی کوتاه دستورهایی که خداوند به حضرت ابراهیم(علیه السلام) در مورد رسالت وی و هدایت مردم داده، اشاره شده است. با توجه به مضامین استفادهشده در این فراز و نیز اشارهای که پس از آن در خصوص مصداق امامت اصیل شده، این حس به خواننده منتقل میشود که نویسندۀ مقاله همه موارد تشریحشده بهعنوان وظایف حضرت ابراهیم را به دولت اسلامی هم تسری میدهد. در پایان این مقاله نتیجهگیری میشود: «همانطور که از متن آیه مشخص است، امامت از آنِ ملت ابراهیم است و اینکه هرکس از این امامت رویگردانی کند، از بخشی از این ملت بزرگ رویگردانی کرده است و بر هر دانشمند و فقیهی که از ملت ابراهیم تبعیت میکند واجب است علیه امامت دولت اسلامی سخن نگوید و در پی تضعیف یا نابودی آن نباشد و بر آنهاست که بدانند دولت اسلامی -که خداوند به آن وعدۀ فتح و اتحاد و استقرار مذهب بر روی زمین را داده است- امامت بیچونوچرا را بر عهده دارد؛ بنابراین، هرکس در قلمرو آن از اقتدارش سرپیچی کند مرتد شناخته میشود و میتوان پس از اتمام حجت با وی جنگید. »
بیعت
در شماره پنجم فصلنامه دابق که محرم ۱۴۳۶ قمری منتشر شده نیز برای دومین بار مفهوم «بیعت» به کار رفته است. اصلیترین مقاله این شماره که طرح روی جلد را نیز به خود اختصاص داده با عنوان «حفظ و توسعه» سعی میکند با اشاره به بیعت شمار زیادی از عشیرههای جزیرةالعرب، سینای مصر، یمن، لیبی و الجزایر، گروه دولت اسلامی را در آستانه گسترش و تثبیت خود نشان دهد. سپس در نامه مفصلی که این گروه برای خلیفه ارسال داشتهاند، با استناد به دیدگاه ابنحزم اندلسی، به نقد ایده لزوم برخورداری از رأی موافق سراسر بلاد اسلامی برای انعقاد امامت گفته شده که: «در پاسخ به کسانی که میگویند امامت بدون رضایت اشراف و عقلای امت معتبر نیست باید گفت، چنین عقیدهای باطل است، زیرا گذشته از اینکه دسترسی به چنین اشخاصی اصولاً غیرممکن و در توان هیچکس نیست، هزینه غیرقابل محاسبهای هم دارد. درحالیکه خداوند منان راضی نیست که هیچکس متحمل هزینهای شود که در توانش نیست، چه اینکه الله میگوید: وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ. »
بدین ترتیب، با اتخاذ یک تفسیر حداقلی و کمپهنا از مکانیزمهای انعقاد امامت، ضمن اینکه بر رسیدن بیعتنامههای گوناگون از مناطق مختلف اسلامی تأکید میکند تا نشان دهد دولت اسلامی از مشروعیت گستردهای برخوردار است، این بیعت را شرط لازم برای انعقاد امامت نمیداند و آن را نه دلیلی بر مشروعیت خلیفه، بلکه دقیقاً در راستای این قاعده ارزیابی میکند که وقتی یک امام جامعالشرایط برای خلافت مسلمین با انگیزههای فراگیر ندا درمیدهد، دیگر امرا و نیز مسلمانان سراسر جهان باید با او بیعت کرده و پیرامونش جمع شوند.
همچنین در شماره سیزدهم دابق که در ربیعالآخر ۱۴۳۷ منتشر شده است، میتوانیم برای آخرین بار واژه «امامت» را ببینیم. این شماره بیشتر به شیعیان که در ادبیات دولت اسلامی «رافضه» خوانده میشوند، میپردازد. در سرمقاله این شماره با عنوان «رافضه از ابنسبأ تا دجال» به نقد و تخطئه تشیع پرداخته میشود و بارها به اندرزهایی که ابنتیمیه داده بود ارجاع میشود! در یک قسمت این مقاله شیعیان با یهودیها مقایسه میشوند.
بنابراین، در مجموع به نظر میرسد مقایسه نظام معنایی اهلسنت کلاسیک در باب «امامت» در مقایسه با شبکه معنایی مورد نظر دولت اسلامی تا حدودی متفاوت است که این تفاوتها از یک سو برآیند محظورات و مقدورات زمانه و از سوی دیگر نتیجه احتجاجات فقهی است. درحالیکه نظام معنایی کلاسیک اهلسنت در باب امامت (قطعنظر از رجولیت و شرایط تبصرهگونه محدود به شرایط خاص) تحت تأثیر مفاهیم هشتگانه «خلافت»، «کتاب»، «شورا»، «حل و عقد»، «تغلب»، «حاکم»، «بیعت» و «قریش» است، اندیشه دولت اسلامی در خصوص امامت را هشت مفهوم «ملت ابراهیم»، «ادعای امامت»، «ظهور و بروز»، «فراگیری و عمومیت»، «بیعت محدود»، «تغلب»، «حاکم» و «نسب قریشی» محدود میسازد.
دارالاسلام و دارالکفر
بیشتر گروهها و فرقههای ریشهدار در سنت اندیشه و فقه اسلامی، مناسبت وثیقی با مفاهیم مدرن وطن ندارند و عمدتاً تقسیمبندی دوگانه دارالاسلام-دارالکفر را مطمح نظر قرار میدهند. اما در نمونههای مهمی از اندیشمندان و سیاستمداران اسلامگرا را نیز میتوان یافت که اندیشه خود را بر مدار برداشت جدید از وطن استوار کردهاند. در شماره اول فصلنامه دابق، به مسلمانان جهان آغاز دورهای جدید از عزت و سروری مسلمانان بشارت با اعلام احیای خلافت در رمضان ۱۴۳۵ داده میشود و سپس سخنانی از ابوبکرالبغدادی برای طرح مسائلی جدید آورده شده است: «ای مسلمین! امروز جهان به دو اردوگاه تقسیم شده و اردوگاه سومی وجود ندارد: یکسو اردوی اسلام و ایمان و سوی دیگر کفر و تزویر. در واقع اردوگاه مسلمانان و مجاهدان سراسر جهان در برابر یهود و صلیبیون و متحدان آنان و نیز دیگر ملل و نحل کفرآلود که همگی توسط آمریکا و روسیه رهبری شده و توسط یهودیان بسیج میشوند. » بهعبارتدیگر، دولت اسلامی درباره مفهوم دارالاسلام به همان سنت رایج اسلامی متوسل میشود که هر جا دولتی با حاکمیت مسلمانان برقرار باشد دارالاسلام خوانده و هر جا زیر نگین غیرمسلمانان است دارالکفر نامیده میشود.
البته در سنت اسلامی ضرورت اجرای طابق و نعل به نعل شریعت توسط حکومت برای اینکه یک سرزمین دارالاسلام خوانده شود یا دارالکفر چندان موضوعیت نداشته و معیار تعیینکننده مسلمان بودن حکام و قاطبه مردم ساکن بود، اما در نظر دولت اسلامی، معیار دارالاسلامی بودن بسیار تنگپهنا میشود و از مفهوم موسع دولت مسلمانان به «دولت خلافت و کارگزاران مستقیم آن» دگرگون میشود. از سوی دیگر همچنانکه پیشتر در توضیح مفهوم هجرت گفته شد، حرکت جغرافیایی مستتر در برداشت داعشی از این مفهوم تصوری از نوعی ملیت جدید را ایجاد میکند که در آن ملیت (به معنای مدرن کلمه) منظور نشده، نژاد، تبار و قومیت رنگ میبازد و تنها تبعیت از دولت اسلامی و قرار گرفتن و زندگی در مرزهای آن وطنیت آن را شکل میدهد.
هجرت و جهاد و تکفیر
درحالیکه هریک از مفاهیم جهاد، هجرت و تکفیر تاریخ و پیشینه مخصوص به خود را در طول حیات اسلام و اسلام سیاسی داشتهاند، اما در فقه دولت اسلامی بهعنوان نماینده نسل چهارم سلفیه، این مفاهیم دارای جایگاهی ویژه هستند و در کنار یکدیگر معنایی کاملتر به دست میدهند. دولت اسلامی از این سهگانه برای تبلیغ، کسب مشروعیت و مقبولیت و نیز توجیه خشونتهای خود استفاده میکند. باور گروه دولت اسلامی درباره قاعده «جهاد-هجرت-تکفیر» تا حدود زیادی مشابه دیدگاه وهابیون است. البته گفتنی است، در دیدگاه گروههایی از سلفیها پیشتر هجرت و تکفیر به یکدیگر گره خورده بود و نظام معنایی مرتبطی را تشکیل میداد، منتهی در ادبیات سلفیهای وهابی و نیز دولت اسلامی این عنصر سومی (جهاد) نیز به آن افزوده شده و ضلع جدیدی پیدا میکند.
اگرچه گروههای سلفی بیش از هرکس دیگری در باب مفهوم جهاد تحت تأثیر بازخوانی و تفسیر سید قطب از مواضع ابنتیمیه هستند، دیگربار ابنتیمیه نخستین کسی است که در رهگیری مفهوم جهاد به دیدگاههای او برمیخوریم. از سوی دیگر، ابنتیمیه در کنار سید قطب و محمدبنعبدالوهاب یکی از سه فردی است که بیشترین میزان استناد در نشریات داعش را به خود اختصاص داده است.
وی در یکی از آثار خود با اشاره به آیه۲۱۶ سوره بقره (کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی آنتَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی انتُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ) به این نتیجه میرسد که جهاد عملی بر نماز، روزه و حج نیز تقدم دارد. از نظر وی، ویژگی واقعی یک انسان؛ نه در ریاضت و تقوای فردی؛ بلکه در جهاد بروز پیدا میکند.
از سوی دیگر، دو مفهوم هجرت و تکفیر در ادبیات برخی گروههای سلفی جدید در حدفاصل یکدیگر قرار گرفته و در ارتباط با یکدیگر دارای معنا هستند، به گونهای که در آثار سید قطب دو مرحله برای جهاد برشمرده میشود؛ مرحله نخست که شامل ترک دیار و فراهم کردن زمینهها و مقدمات پیروزی بر حاکم جور و طاغوت است، «استضعاف» یا «یثرب المعاصر» نامیده میشود؛ اما در مرحله دوم، تمکن مجاهد مورد ارزیابی است، بنابراین «تمکین» نامیده میشود و شامل بازگشت مجاهد به جامعه خود و تلاش برای اصلاح و تغییر جامعه است. در واقع سیره پیامبر منظور نظر است که در مرحله نخست جامعه خود را ترک کرده و راه هجرت بهسوی یثرب را در پیش گرفت. آنچه مستفاد میگردد، اینکه مطمح نظر سلفیون دستپایینتر پیامبر هنگام مواجهه اولیه با کفار در مکه است که در مفهوم استضعاف متبلور میشود. از سوی دیگر، مفهوم تمکین نیز بازنمایاننده تغییری است که بهواسطه هجرت در ظرفیتها و توانمندیهای مجاهد به وجود میآید و او را واجد و برخوردار از لوازم اجرای جهاد و اصلاح جامعه مألوفش میکند.
همچنین تکفیر در واقع انکار قطعیات و مسلّمات دین، کفر است که در اندیشه و سیره برخی اندیشمندان و گروههای سلفی از ملزومات مبارزه و جهاد برای تثبیت توحید به شمار میآید. اما در این میان، مورد خاص سازمان التکفیر و الهجره در مصر این دو مفهوم را بهطور نظاممند و منقحی در کنار یکدیگر به کار گرفت. این سازمان که جماعت المسلمین نیز نامیده میشد، توسط «شکری احمد مصطفی» پایهگذاری شد و هجرت را لازمه هر فرد مسلمان و مقدمه جهاد میدانست و از سوی دیگر نیز مرحله بعدی هجرت را برای اصلاح جامعه، تکفیر طاغوت معرفی کرد. ازاینرو میتوان گفت در همه این ادوار اگرچه دو مفهوم هجرت و تکفیر همپوشانی بیشتری داشتهاند، اما توسط مفهوم جهاد به یکدیگر پیوند خوردهاند. در واقع هدف اصلی از هجرت و تکفیر، قیام به جهاد است. بدین ترتیب اگرچه دو مفهوم «هجرت» و «تکفیر» ارتباط بیشتر و روشنتری دارند، اما به باور نگارنده، میانجیگری مفهوم جهاد نیز در این میان قابل استنباط است و جالب آنکه بیش از همه گروههای دیگر، دولت اسلامی (که مورد علاقه پژوهش حاضر است) این پیوند را از حالت پنهانی و ضمنی بهصورت تصریحی و الزامی درمیآورد.
اما پیش از دولت اسلامی، وهابیت مفاهیم جهاد، هجرت و تکفیر را در کنار هم به کار گرفت و از هریک بهطور جداگانه و نیز مجتمع با یکدیگر کارکردهای جالب توجهی برای فرمانبردار ساختن پیروان خود استفاده کرد. علمای وهابیت رسمی در قرن بیستم از سازوکارهای سهگانه فوق برای تحکیم قلمرو سیاسی بهره گرفتند. هجرت، تکفیر و جهاد، مفاهیم مذهبیاند که سرسپردگی جمعیت و کنترل کامل حوزه عمومی را تضمین میکردند.
منابع:
۱) Dabiq, Issue ۱, Ramadan ۱۴۳۵
۲) Dabiq, Issue ۳, Shawal ۱۴۳۵
۳) Dabiq, Issue ۴, ۱۴۳۵
۴) Dabiq, Issue ۵, Muharram ۱۴۳۶
۵) Dabiq, Issue ۸, Jamadi Al-Akhir ۱۴۳۶
۶) Dabiq, Issue ۱۰, Ramadan ۱۴۳۶
۷) Dabiq, Issue ۱۳, Rabi Al-Aval ۱۴۳۷
نظر شما